در عهد تو ای نگار دلبند
بس عهد بشکنندو سوگند
دیگر نرود به هیچ مطلوب
خاطر که گرفت باتو پیوند
عشق آمد و رسم عقل برداشت
شوق آمد و بیخ صبر برکند
در هیچ زمانه ای نزاده است
مادر به جمال چون تو فرزند.....

شب شرابی خوردمو مستی مرا در بر گرفت
دوری اش آمد ز یادم هستی ام آتش گرفت...