نگار من

هنوز هم در حیات خلوت ذهنم

به تو می اندیشم

نگارم

روزی آمدی

زندگی کردی و لحظه ها گذشت

و لی ناگاه

در یک شب مه گرفته

بار سفر بستی و رفتی

و کوله باری تلخ از خاطرات تو باقی ماند برایم

اما اکنون دلتنگم از نبودنت

نگار من

دستم را بگیر

که من

به بودن تو نیاز دارم